چه نويسم!
هر چه می نويسم پنداری دلم خوش نيست و بيشتر آنچه در اين روزها نبشتم همه آن است که يقين ندانم که نبشتنش بهتر است يا نا نبشتنش.
ای دوست! نه هرچه درست است و صواب بود،روا بود که بگويند... و نبايد که در بحری افکنم «خود» را که ساحلش پديد نبود،و چيزها نويسم بی خود که چون وا« خود» آيم بر آن پشيمان باشم و رنجور
ای دوست ميترسم...و جای ترس دارد...از مکر سرنوشت
حقا و به حرمت دوستی،که نميدانم که اين که مينويسم راه سعادت است که ميروم يا راه شقاوت؟
و حقا،که نميدانم که اين که نبشتم طاعت است يا معصيت؟
کاشکی که يک بارگی نادان شدمی تا از خود خلاصی يافتمی!
چون در حرکت و سکون چيزی نويسم،رنجور شوم از آن به غايت!
چون احوال عاشقان نويسم نشايد،
چون احوال عاقلان نويسم،هم نشايد،
و هرچه نويسم،هم نشايد،
و اگر هيچ ننويسم هم نشايد،
و اگر گويم نشايد،
و اگر خاموش گردم هم نشايد،
و اگر اين وا گويم نشايد و اگر وا نگويم هم نشايد...
...و اگر خاموش شوم هم نشايد!
:: بازدید از این مطلب : 368
|
امتیاز مطلب : 80
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16