امروز7بهمنه
نوشته شده توسط : ناهی خانوم

 

 

امروز7بهمنه

یکی از مریضامون گیر داده بود که من شبیه برادرزاده اشم به من میگفتن مدرسه میری گفتم نه،دکترم

اون ساعت کلاس گذاشت گفت دانشجوه .دیگه خبر نداشتن کباب میکنم.چندروز پیشم رفته بودم مغازه

 فویل بخرم برا ست سینی ها شلوغ بود صبر کردم تا کاربقیه تموم بشه  بعد به خانومه گفتم چندمتر

فویل زخیم میخوام پسرشم بغل دستش بود داشت مرتب میکرد ترکیشون فرق داشت اردبیلی بود شروع

کرد به حرف زدن با مادرش منم گوشامو تیز کردم بفهمم چی میگه ؟هیچی حالیم نشد پسره یکهو

برگشت به مامانش گفت دخترعمو مهدی دیگه,مادرش گفت کی؟گفت این خانوم .منم گفتم نه منکه

پسرعمو ندارممادرش گفت راست میگه کوپ اونی که میشناسیم هستی.خندیدم.پسره ضایع شد چون

همیشه تو خیابون رک بهم نگاه میکرد.قضیه این بود.





:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 7 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: